https://srmshq.ir/bwg8xi
مقدمه
اقتصاد هنر، نقشی اساسی در حیات هنر و ادامۀ فعالیت هنرمندان دارد. شرایط اقتصادی و اجتماعی جوامع امروزی و بهویژه جامعۀ ما به گونهای شده که دیگر توقع خلق آثار هنری با انگیزههای معنوی و احساسی صرف، نابهجا و غیرمنطقی است. هنرمند و اثر هنری او مستقیم و غیرمستقیم متاثر از جامعهای است که در آن حضور دارد. شرایط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی از عوامل مهم در گردش اقتصادی هنر هستند. با گذشت زمان و تغییر مفهوم و کارایی هنر و بهوجود آمدن جریانهای جدید هنری، سلیقه و معیار پذیرش آثار هنری، نوع مخاطب و خریدار این آثار نیز تغییر کرده است. بنابراین، مخاطبشناسی و شناخت علایق و انگیزههای مصرفکنندگان کالاهای هنری، یکی از کارهایی است که هنرمندان در راستای جذب مخاطب و تولید اثر بر مبنای سلیقه و خواست جامعه میتوانند انجام دهند.
اقتصاد هنر، دانش بهکارگیری سازوکارهای تحلیلی علم اقتصاد در ابعاد تولید، توزیع و مصرف در حوزۀ مسائل هنری است.توجه و پرداختن به اقتصاد هنر موجب تقویت و گسترش فرهنگ و هنر در جامعه میشود که اثرات مستقیم و غیرمستقیمی بر روح و روان افراد و درنتیجه کاهش آسیبهای اجتماعی خواهد داشت.یکی از دلایلی که باید از دولتها انتظار حمایت از فعالیت هنرمندان و تولیدات هنرهای تجسمی را داشت، همین موضوع است؛اما بر سر نحوۀ مداخله و حمایت دولت و حتی اساساً در کارآیی یا ناکارآیی مداخلۀ دولت در حوزه هنر، تضاد و تعارض وجود دارد. عدهای حمایت دولت از هنرمندان و فعالیتهای آنان را ضروری و وظیفۀ دولت میدانند و عدهای بر آنند که مداخلۀ دولت در کار هنرمندان، عرصه را بر آنها تنگ میکند و ضرر و هزینۀ ناشی از حمایت دولتی را بیش از منفعت آن میدانند.
اینکه هنرمندان تجسمی، دانش خود را در زمینۀ بازاریابی و بازارسازی برای تولیداتشان بالا ببرند؛ گالریداران و مجموعهداران و حتی واسطهگران هنری، دانش تخصصی خود را در زمینۀ فعالیتشان افزایش دهند و تلاش کنند رفتار حرفهای در حیطۀ کارشان داشته باشند، دانش و سوادی است که لازمۀ زندگی امروز و در جهت رونق بازار هنرهای تجسمی، ضروری است.
در این شماره، با «لیلی گلستان» مترجم و گالریدار، درخصوص اقتصاد هنرهای تجسمی، دشواریهای گالریداری در ایران و مشکلات خاص گالریداران در شهرستانها و راهحلهای او برای این مسایل گفتوگو کردیم. خانم گلستان، گالریداری در شهرستانها را براساس آنچه از وضعیت گالریها در چند شهر دیده، فاجعهآمیز میداند.
یادداشت «شیما هاشمی» که از تجربۀ سرمایهگذاری و تلاشی که به همراه همسرش در راهاندازی «کافه گالری آزاد» در کرمان داشتند و درنهایت مجبور به رها کردن این کار شدند، نوشته، شاهدی است بر توصیف خانم گلستان، از وضعیت گالریداری در شهرستانها.
«رضوان بوستانی» نیز در یادداشتی با عنوان «تأثیر متقابل زیباییشناسی و تجربۀ زیستی»، از سواد هنری با عنوان«سواد زیباییشناسی» یاد میکند و به مواردی ازجمله اهمیت بالا بردن سواد زیباییشناسی از طریق تحریک احساسات و تفکر در کودکان،ضرورت فراهمسازی فضای آزاد برای رشد تخیل و هنر و نقش ارتقای سواد هنری افراد در دستیابی به جهانهای مشترک، روابط متقابل و تسهیل همزیستی با یکدیگر پرداخته است.
https://srmshq.ir/75ft6h
گالریها به نوعی پایگاههای فرهنگی جامعه هستند كه با نمایش و ارائه آثار هنرمندان، علاوه بر جایگاه هنری و فرهنگی، به لحاظ اقتصادی نیز نقش مهمی در عرصۀ هنرهای تجسمی دارند. برای صحبت از اقتصاد هنرهای تجسمی و گالریها، باید به سراغ کسی رفت که سرد و گرم چشیدۀ این وادی باشد و مشکلات و محدودیتهای این عرصه را از نزدیک لمس کرده باشد. «لیلی گلستان»، مترجمی که در سال ۱۳۶۰ کتابفروشی گلستان را در گاراژ خانهاش دایر کرد و هشت سال بعد، در سال ۱۳۶۷ با تبدیل کتابفروشیاش به «گالری گلستان» وارد حرفۀ گالریداری در ایران شد. آن هم در شرایط و فضای بعد از انقلاب و جنگ و با همۀ محدودیتها و نگاههای خاصی که به کارهای هنری وجود داشت. البته محدودیتها و مشکلات فعالیت هنری در کشور ما طی سالها و دورههای مختلف پابرجا بوده و فقط گاهی کم و زیاد شده است.
گلستان، در مدرسۀ هنرهای تزیینی پاریس، طراحی پارچه خواند و ادبیات فرانسه و تاریخ هنر جهان را هم در کلاسهای آزاد دانشگاه سوربن فراگرفت. با لیلی گلستان، که با همۀ سختیها و موانع توانسته ۳۳ سال گالریاش را فعال و موفق نگه دارد، در مورد اقتصاد هنرهای تجسمی، دشواریهای گالریداری در ایران و مشکلات خاص گالریداری در شهرستانها و راهحلهای او برای این مسائل گفتوگو کردم.
ابتدا کمی از مفهوم «اقتصاد هنر» در نظر لیلی گلستان بگویید؛ شما بهعنوان یک گالریدار باسابقه که دورهها و بحرانهای مختلف اجتماعی و اقتصادی را پشت سر گذاشتهاید و همچنان در این عرصه فعال هستید، مهمترین مشکلات و موانع هنرمندان تجسمی را در زمینۀ عرضه و یافتن بازار مناسب برای آثارشان چه میدانید؟
در این ۳۳ سال، بالا و پایینهای زیادی را پشت سر گذاشتم. معتقدم هنرمندان تجسمی در زمینۀ عرضه و یافتن بازار مناسب برای آثارشان، با مشکل و مانع خاصی مواجه نیستند، فقط باید ارزش و جایگاه هنرهای تجسمی به مردم عادی تفهیم بشود. این همان چیزی بود که من وقتی در سال ۱۳۶۷ گالریام را باز کردم طی یک بیانیهای در روزنامه نوشتم؛ اینکه هدف من اولاً کشف استعدادهای جوان است و دوم اینکه کار هنرمندان به خانۀ طبقۀ متوسط هم برود. طبقۀ متوسط جامعه هم دلشان میخواهد آثار مجسمه و نقاشی را در خانۀ خود داشته باشند و از آثار هنرهای تجسمی لذت ببرند؛ بنابراین تمام همّ و غم من این بود که آثار هنری به خانۀ مردم برود و چشم آنها با آثار هنرهای تجسمی آشنا شود. به همین دلیل شروع به فروش قسطی آثار کردم و این کار گرفت؛ یعنی یک کارمند دولت هم که حقوق ماهانۀ مشخصی داشت، توانست از من خرید کند. شرایط قسط را هم به عهدۀ خریدار گذاشتم و گفتم هر طور که دوست داری پرداخت کن. به این ترتیب خیلی از آدمهای طبقۀ متوسط که نمیتوانستند یک میلیون یا دو میلیون تومان که در سال ۶۷ پول زیادی بود، برای خرید آثار هنرهای تجسمی بدهند، با شرایط قسطی توانستند؛ هم من خوشحال بودم، هم آنها و هم هنرمندان. این رویه را تا الآن که سال ۱۴۰۰ است و ۳۳ سال از آن زمان میگذرد، همچنان ادامه دادهام. ۳۳ سال، قسطی فروختم، چک مدتدار گرفتم و شرایطی فراهم کردم که آثار هنرمندان به خانۀ مردم برود؛ این هدف گالری «گلستان» است؛ بنابراین، برای یافتن بازار مناسب فکر میکنم گالریداران باید سعی کنند با خریدار تعامل کنند، کوتاه بیایند و طمع نداشته باشند. در این صورت میتوانند آثار را بفروشند. کمااینکه در نمایشگاههای آنلاین که در شرایطی آن را تجربه کردم که خیلی هم ناامید بودم، فروش فوقالعادهای داشتیم، فقط به دلیل قیمت مناسب و منطقی کارها و اینکه طمع نکردم.
شما پس از شیوع کرونا که گالریها را به تعطیلی کشاند، نمایشگاه «صد اثر، صد هنرمند» را بهصورت آنلاین برگزار کردید؛ از تجربۀ گالری مجازی بگویید؛ چقدر استقبال شد و چقدر بازده اقتصادی داشت؟ درمجموع فکر میکنید
اینستاگرام و پلتفرمهای مجازی برای بازاریابی هنری و عرضه و فروش محصولات هنری مناسب هستند؟وآیا فضای مجازی میتواند حلقۀ واسط خوبی بین هنرمند با مخاطب بهعنوان خریدار باشد؟
با اعلام ورود کرونا در اسفند ۱۳۹۸، فوراً گالری را بستم تا هفتم آبان ۱۴۰۰ که برگزاری نمایشگاهها را از سر گرفتیم. اوایل، دو، سه ماه بیکار بودم و فکر کردم که به سمت نمایشگاه آنلاین بروم. خیلی با فضای مجازی آشنا نبودم و بسیار ناامید بودم، اما گفتم ریسک این کار را میپذیرم و شروع میکنم، یا میشود یا نمیشود و شد. استقبال بسیار عجیبی از نمایشگاه مجازی شد. فروش بسیار بیش از آنچه توقع داشتم، بود و کارها خیلی دیده شد. بازدیدکنندگان نمایشگاه آنلاین بسیار بیشتر از گالری حضوری بود، چون از شهرستانها و خارج از کشور هم میتوانستند کارها را ببینند. از ابتدای برگزاری نمایشگاههای آنلاین تا حالا حدود ۴۵ اثر به خارج از کشور فرستادیم که خیلی زیاد است. ایرانیها از کشورهای مختلف ازجمله ژاپن، ایرلند و مجارستان و حتی جاهایی که من فکرش را هم نمیکردم، سایت ما را دیدند و خرید کردند. نمایشگاه آنلاین ما خیلی موفق بود و این شیوه را ادامه خواهم داد. اکنون هم که گالری مجدداً باز شده، به موازات گالری، نمایشگاه آنلاین را هم خواهم داشت؛ برای اینکه خیلی بیشتر از گالری دیده میشود و فروش آن هم خیلی خوب است. البته در بعضی از نمایشگاههای آنلاین کمتر فروختیم اما در بعضی از آنها مثل نمایشگاه «صد اثر صد هنرمند»، فروش بسیار عجیبی داشتیم. فکر میکنم فضای مجازی برای تبلیغ نمایشگاهها و فروش آثار هنری، خیلی میتواند خوب باشد. اینستاگرام هم از این جهت امکان فوقالعادهای دارد. من برای اطلاعرسانی در مورد نمایشگاهها و کتابهایم از این فضا استفاده میکنم و به محض اینکه این اطلاعات را در اینستا منتشر میکنم، فوراً تقاضای خرید میشود و این خیلی عجیب است؛ یعنی مخاطبان، سایت را کمتر میبینند اما اینستاگرامم را بیشتر دنبال میکنند. فضای مجازی بسیار کمک میکند که کارها دیده شوند و به فروش برسند.
امروزه تبلیغات، اهمیت و نقش ویژهای در همۀ بازارها دارد؛ تبلیغات آثار هنری به چه شیوهای میتواند انجام شود؟
هنرمندان چطور میتوانند دانش خود را در زمینۀ بازاریابی و بازارسازی برای آثارشان بالا ببرند؟
من از همان سال ۶۷ برای هر نمایشگاه یک پوستر درست میکردم و آن پوستر را به تمام کتابفروشیهای شهر تهران میفرستادم. آن زمان اینستاگرام و فضای مجازی نبود؛ اما الآن اینستاگرام به دلیل تماشاچی زیادی که دارد، فضای فوقالعادهای برای تبلیغات نمایشگاهها است. در رسانههای دیگر هم تبلیغات داریم. در مورد نمایشگاههای مهم در روزنامهها و مجلهها اطلاعرسانی میکنیم و از آنها میخواهیم که با هنرمند مصاحبه کنند و چند صفحهای را به این موضوع اختصاص دهند و نشریات هم این لطف را میکنند. اینها بر اساس ارتباط خوبی که با رسانهها برقرار کردهام و اعتمادی است که آنها به من دارند. من برای هر نمایشگاهی به نشریات نمیگویم که بیایند، فقط بعضی از نمایشگاهها که به نظرم خیلی خوب است را اطلاع میدهم. آنها هم میدانند که من بیشتر روی هنرمندانی که کار تازه و بدیعی دارند و اغلب هم جوان هستند، کار میکنم؛ بنابراین اعتماد متقابلی بین ما ایجاد شده و خوشبختانه نمایشگاههای ما را پوشش میدهند.
حضور هنرمندان ایرانی در بازارها و رویدادهای بینالمللی نظیر اکسپوهای هنری در کشورهای مختلف آیا میتواند در رونقبخشی به اقتصاد هنر در داخل کشور نقش داشته باشد؟
هر نمایشگاهی که از یک هنرمند ایرانی در هر جای دنیا برپا شود، اتفاق خوبی است. من اصولاً در هیچیک از نمایشگاههای خارج از کشور شرکت نکردهام، برای اینکه فکر میکنم باید تمام انرژیام را برای ایران بگذارم. کشور ما، حالا حالاها در زمینۀ فرهنگسازی برای هنرهای تجسمی کار دارد. هنوز مردم تابلوفرش به دیوارشان میزنند یا هیچچیز به دیوارشان نمیزنند. من دلم میخواهد آثار نقاشی روی دیوارشان باشد؛ بنابراین تمام همّ و غم خود را صرف این موضوع میکنم و فقط برای ایران کار میکنم. خیلی خوب است که گالریهای دیگر میروند خارج از کشور نمایشگاه میگذارند و نقاشهایشان را میبرند و در حراجیها شرکت میدهند؛ ولی من از روز اول تصمیم گرفتم فقط در حیطۀ ایران کار کنم و فقط با مخاطب ایرانی در ایران در تماس باشم تا مردم کمکم بفهمند هنر تجسمی چه هست و بفهمند که این آثار را هم میتوانند به دیوار بزنند. در گذشته اینها اصلاً باب نبود، اما کمکم دارد جا میافتد. مردم باید بدانند که خرید آثار تجسمی یکجور پسانداز است. اگر برای مثال، امروز یک اثر را به قیمت یک میلیون تومان بخرید، سال آینده اگر چند برابر نشده باشد، حتماً دو برابر خواهد شد. من در این سالها تلاش کردم به تماشاگران گالریام تفهیم کنم که خرید اثر هنری یک نوع پسانداز است و واقعاً هم هست.
دیدگاهتان نسبت به حراج تهران چیست؟ عملکرد آن را چطور ارزیابی میکنید؟ این رویداد چقدر در رونقبخشی به اقتصاد هنر نقش داشته؟
دیدگاه من به حراج تهران بسیار خوب است و سرِ این خوب دانستن، خیلی حرفهای مخالف شنیدهام، اما اهمیت نمیدهم. به نظرم برگزارکنندگان حراج تهران بسیار کار خوبی میکنند؛ یک هیجانی در هنرمندان ایجاد کردهاند. بازار آثار هنری با وجود حراج تهران رونق گرفته و قیمتهایی که باید بالا برود، بالا رفته است. به نظر من بسیار کار مثبتی است و خیلی موافق این رویداد هستم و سعی میکنم هنرمندان گالری خودم را به این حراج معرفی کنم؛ البته گاهی موفق میشوم و گاهی نه.
گالریداری در شهرستانها به دلیل کمتر بودن فعالیتها و رویدادهای هنری دشوارتر از تهران است؛ از زمان شیوع کرونا، بسیاری از گالریهای کرمان کلاً تعطیل شدهاند؛ چه توصیهای به گالریداران در شهرستانها برای رونقبخشی به فعالیتشان دارید؟
گالریداری در شهرستانها به نظر من فاجعه است. کلمۀ فاجعه را به کار میگیرم برای اینکه من در سه سال گذشته به شهرستانهای زیادی ازجمله رشت، شیراز، مشهد، اصفهان، زاهدان و کاشان رفتم و دیدم که فقط نمایشگاه میگذارند و هیچ نمیفروشند؛ بعد هم ناامید میشوند و بعد از مدتی گالری را تعطیل میکنند. از میان شهرهایی که من رفتم، فقط سه شهرستان رشت، شیراز و اصفهان وضعیت خوبی داشتند و بهتر از بقیه بودند. درواقع گهگاهی میفروختند. وضعیت رشت از همه بهتر بود؛ مثل اینکه رشتیها بیشتر علاقهمند به اثر هنری هستند و جایگاه هنرهای تجسمی برایشان تفهیم شده است. به هر حال همیشه رشتیها در مسائل فرهنگی بالاتر از بقیۀ شهرها بودهاند. در شیراز خوب کار میکنند. در اصفهان هم یکی، دو گالری خوب کار میکنند و بقیه کار نمیکنند. من متأسفم که چند مجموعهدار شهرستانی از من خرید میکنند. به آنها میگویم گالریهای شهرهای خودتان که اینقدر نمایشگاههای خوب میگذارند، چرا از شهر خودتان خرید نمیکنید؟ من در جریان بیشتر نمایشگاههای شهرشان هستم، اما نمیدانم چرا این کار را نمیکنند. شاید به گالریدار مربوط است که نتوانسته رابطۀ خوبی با مجموعهدارها برقرار کند.
...
https://srmshq.ir/20ag16
«مکسین گرین» معتقد است نگاه کردن مانند دیدن نیست؛ شنیدن هم مانند گوش دادن نیست. به دلیل ناآگاهی، ما از نگاه کردن و شنیدن خوشحال و راضی هستیم. دعوت تجارب زیباییشناسی به کلاسها، حسها را بیدار میکند و برای کسی که بیدار شده است، نگاهکردن به دیدن و شنیدن به گوش کردن تبدیل میشود. این بیداری به ما اجازه میدهد یک شرکتکننده باشیم، با کنجکاوی، علاقه و احساس درگیر شویم و تعامل برقرار کنیم. میتوان گفت هیچچیز به اندازۀ «دیدن» به آموزش و تربیت نیاز ندارد. کسی که بلد است چطور ببیند، در دنیایی دیگر زندگی میکند.
تعریف سواد و تمایز سواد هنری و سواد زیباییشناسی
همانطور که در آخرین یا بهتر است بگویم چهارمین تعریف یونسکو از سواد آمده است؛ باسواد کسی است که بتواند با خواندهها و دانستههایش تغییری در زندگی خود ایجاد کند. از اینرو صرف دانستن یک موضوع کافی نیست بلکه به عمل درآوردن آن به گونهای که باعث ایجاد تغییر معنادار و پایدار در زندگی فرد شود، ملاک باسوادی او در یک زمینۀ بهخصوص است. مهارتهایی نظیر برقراری ارتباط میان شناسنده و موضوع، شناخت، رمزگشایی، درک و فهم، تفسیر و در نهایت بیان نظر خود در آن مورد، از مؤلفههای باسوادی در یک زمینه هستند.
سواد هنری را در معنای اول میتوان به سوادی تعبیر کرد که حول محور هنر شکل گرفته است. بخشی از این سواد برای مثال در زمینۀ تجسمی به مطالعات هنر، هنرمندان و آثارشان، سبکها و رویدادهای هنری، نقد هنر و نیز فعالیت گالریها و موزهها و بازار هنر مرتبط است و بخش دیگر آن، به دانش استفاده از ابزار و وسایل در شاخههای مختلف و نیز به مبانی نظری آن شاخه مربوط است. هنرمندان نقاش، عکاس، مجسمهساز و... باید مبانی سواد تجسمی را بدانند و آن را با دانشی که در مورد چگونگی استفاده از ابزار خاص هر شاخه کسب میکنند، ترکیب نمایند. مرحلۀ بعد کسب مهارت است که تنها از طریق تجربههای متمادی به دست میآید و استادی در آن به تلاش و کوشش هنرمند مرتبط است، آنچنان که گفتهاند «کار نیکو کردن از پر کردن است.» اما دانش و مهارت که پلههای اولیۀ هنرمند شدن است، بخش سومی هم دارد که آن نگرش و بینش هنری است؛ این بخش با تعمق و تجربه در دنیای هنر و تحلیل و بررسی آثار دیگر هنرمندان شکل میگیرد. بینش هنری سویهای درونی دارد و بر ویژگیهای شخصیتی، احساسی و فرهنگی فرد استوار است.
اما سواد هنری در معنای دوم به سوادی گفته میشود که بهواسطۀ هنر شکل میگیرد. در اینجا میخواهم واژۀ هنر را از مقابل سواد بردارم و زیباییشناسی را جایگزین آن کنم تا حق مطلب بهتر ادا شود. در توصیف این مبحث از نظریات «مکسین گرین» بهره بردهام. (برای اطلاعات بیشتر به منبع رجوع شود.)
سواد زیباییشناسی به چگونگی استفاده از حسها برای دانستن اشاره دارد. موضوع محوری زیباییشناسی، درک احساسات و عواطف انسانها و چگونگی انتقال آنها است. این موارد در تجربیات هنری که در مقایسه با دیگر تجربیات انسان بیشتر با حواس سر و کار دارد، نمود پیدا میکند. تجربۀ زیباییشناسانه به ظرفیتهای تخیلی مردم برای پدیدآوردن آثار هنری، درک آنها از پدیدههای زیبا، تواناییشان در اقدام به ابتکار، انتخاب و ارزشگذاری امور توجه دارد. زیباییشناسی رویکردی است که حساسیت ما را فعال میکند.
«درک هنری» و «تجربۀ زیباییشناسی» دو مرحلهای است که به عموم جامعه از هر تخصصی کمک میکند تا سواد زیباییشناسی خود را ارتقا دهند. درک هنری به مطالعات هنر برمیگردد و هر فرد میتواند بنا به علایق خود از طریق رؤیارویی با هنر، تاریخ هنر و تفسیر و تأویل هنر به آن دست یابد؛ اما نقطۀ آغاز تجربۀ زیباییشناسی، آگاهسازی ذهن با برجسته ساختن جنبههای معیّنی از آثار هنری، از راه بیان سؤالات خاص و تمرکز بر آن است؛ زیرا ذهن ناآشنا ابتدا به فرایند توجه کردن آگاه نیست، اما با تأکید بر مقولهای خاص و شرح و بسط آن، تفکر، لذت آگاه شدن و ذوق زیباییشناسی توأمان برانگیخته میشود. تجربۀ زیباییشناسی، به آگاهی دقیق ادراککننده برای دیدن اشیا یا شنیدن اصوات و کلمات، بهگونهای متفاوت از شکل مرسوم و عادی آنها، در بستر زندگی یا هنر ربط دارد. با تکرار تجربۀ زیباییشناسی، فرد نهتنها با اثر هنری با تعمق و توجه بیشتر برخورد میکند، نسبت به مسائل فرهنگی و اجتماعی محیطش نیز حساستر میشود. از اینرو با بینشی شخصی به آنها مینگرد و مطابق خواست خود تمایل به تغییر و تحول را قوت میبخشد. در طول تاریخ تجربیات بشری هر زمان تجربۀ هنر با تجربۀ زندگی در هم آمیخته، به شور و اوج توأمان رسیده است.
برای درک بهتر این موضوع سه موقعیت را ترسیم شود؛
...
https://srmshq.ir/ochsv8
نوشتن از گالریداری و رونق بازار هنر برای من که دو سالی هست از این دنیای دوستداشتنی دور شدهام، کمی سخت بود. دو سالی که برای من و همسرم در حبابی از بلاتکلیفی، وعدههای توخالی و آرزوهای دستنیافتنی سپری شد.
وقتی در شهری سرمایهگذاری میکنی که هیچ، تکرار میکنم، هیچ! زیرساخت فرهنگی و هنری و متولی دلسوزی ندارد و تو عاشقانه، دیوانهوار و خوشبینانه، تمام سرمایۀ زندگی و همّ و غمات را در این راه صرف میکنی؛ ماهیای را میمانی در قلاب ماهیگیر که با تقلا کردن و تلوتلو خوردن، بیشتر خود را اسیر میکند و سناریوی مرگش را رقم میزند.
گذر زمان به ما یاد داد که کار در حوزۀ فرهنگ و هنر کرمان بهخصوص گالریداری، آنقدر مبهم است که بعد از گذشت چند سال هنوز هم نمیدانیم در ادامۀ راه، باید و نبایدهایمان چیست و برای گرداندن این مجموعه باید بر چه داشتههایی تمرکز کرده و چه نداشتههایی را فراهم کنیم.
از نگاه کلی، مشکلات گالریداری در کرمان مبحثی پیچیده است که در عین پیچیدگی، راهحلهای اصولی و مدتدار زیادی دارد؛ راهحلهایی که تاکنون به آنها پرداخته نشده، شاید چون آسیبشناسی درستی در این حوزه صورت نگرفته است. اگر بخواهیم دلیل عدم رونق این حرفه را در شهر کرمان زیر ذرهبین ببریم، چند نکتۀ بارز خودنمایی میکند. اولین مسئله، نبود زیرساختهای لازم فرهنگی و هنری در شهر است. این زیرساختها شاید یکی از مهمترین و بنیادیترین دلایل عدم رونق حوزۀ فرهنگ و هنر بهخصوص گالریداری است. سالها در این رابطه فریاد زدیم، از رسانهها کمک گرفتیم، نامه نوشتیم و در محافل مدیران و دستاندرکاران عالیرتبۀ شهر، دوستانه مطرح کردیم؛ حتی با سایر گالریداران متحد شدیم و گروه گالریداران را برای به سرانجام رساندن اهدافمان راهاندازی کردیم، اما هیچوقت هیچکس نخواست یا نتوانست درک کند زیرساخت فرهنگی و هنری چیست و چقدر میتواند راهگشا باشد.
از طرفی، در کرمان هیچ نهادی در شهر و استان، انسجام کاری برای رونق بازار فرهنگی و هنری را ندارد و معمولاً هماهنگی و همفکری بین این نهادها وجود ندارد. اکثر بودجههای تخصیصیافته یا صرف کارهای فرهنگیِ مذهبی میشود یا صرف موازیکاری بین نهادها که خود معضلی است بزرگ و حلنشدنی.
گالریداری در شهری که دارای زیرساختهای فرهنگی و هنری است، یعنی گذر از سه خوان اول؛ چراکه گالریدار به خودی خود، نصف راه را رفته است. درواقع در چنین محیطی فقط کافی است گالریدار، اثری باکیفیت و مطلوب سلیقۀ مخاطبان ارائه دهد، بقیۀ روند کار بهصورت تقریباً خودکار جلو میرود؛ اما واقعیتِ جامعۀ کرمان چیز دیگری است. اینکه طی سالها شاهد باشی بالای ۹۰ درصد مردمِ شهری که در آن زندگی میکنی، با فضای کاری تو بیگانهاند و درک درستی از گالری و فروش آثار هنری و جایگاه آن در زندگی روزمره ندارند، دردناک و تا حدی هولناک است. در چنین جامعهای یک گالریدار قبل از سرمایهگذاری در کار خود، اول باید بستری مناسب مهیا کند، آن را شخم بزند، بذر بپاشد و مراقب آفات و پرندگان باشد تا شاید از این زمین بیحاصل، در پایان فصل گیاهی سبز شود. تازه آن هم اگر همۀ شرایط و عوامل انسانی و غیرانسانی جور دربیاید و شانس با تو یار باشد.